چادری هستم و محجبه ام
دختری از تبار عاشورا
مادرم شد کنیز فاطمه و
پدرم شد غلام شیرخدا
با اجازه ز مادر سادات
در حسینیه خادمه شده ام
با توکل به حضرت زینب (س)
رهرو راه فاطمه (س) شده ام
چادرم بوی عشق میدهد و
میوزد عطر گل ز روسری ام
ولی هرگز ندیده نامحرم
عشوه ی نابجا و دلبری ام
دل نبرده ز من مد امروز
دلخوشم بر حجاب دیروزم
در مصاف نگاه آلوده
شکرلله همیشه پیروزم
من در این شهر پر ز رنگ و لعاب
بانویی با وقار و محجوبم
خودنمایی نمیکنم وقتی
نزد پروردگار محبوبم
آمده در وصیت شهدا
خواهرم ؛ خون من هدر نرود
روی مین پیکرم ز هم پاشید
تا که چادر ز روی سر نرود
کرده ام حفظ با حجاب خود
حرمت رنگ سرخ خون شهید
از سیاهیِ چادرم گشته
رنگ رخسار من زلال و سپید
در هیاهوی بی حجابی ها
چادرم را رها نخواهم کرد
ایهاالناس ؛ تا نفس دارم
سنگرم را رها نخواهم کرد
گاهی که چادرم خاکی میشود
از طعنه های مردم شهر...
یاد چفیه هایی میفتم که
برای چادری ماندنم خونی شدند...
بعضي وقتها كه دل چادرم از اينهمه طعنه و تهمت مي شكند ...
بر مي دارمش با هم مي رويم گلزار_شهدا
چند تا وصيت نامه هم برايش مي خوانم
حرفهاي قشنگشان را برايش تكرار مي كنم
دل دو تايمان باز مي شود ...
عاشق تر از هميشه بر مي گرديم خانه...
فقط كاش قسمتم بشود ببرمش مدينه
تا داستان مظلوميت بي بي را
با چادر خاکی برايش تعريف كنم.... .
بــانـــــو . . .
باور کن حتی خــاک چــادرت هم
مقدس است . . .
آری با توأم مدافع چــادر حضرت
زهــرا . . .
این بار که خواستی چــادرت را
سرت کنی در دلت بگو :
اکنون مدافع چــادر حضرت
زهــرا هستم قربة الی الله .
❣دختر سرزمین من
احساس میکنم این روزها معنای
زیبایی را گم کرده ای
باور کن زیبایی در چشمهای امانتیه
رنگ روشن و لبهای برجسته کرده
سرخ نیست
باور کن هر چه قدر هم دماغت را کوچک
کنی و سر بالایش کنی زیبا
نخواهی شد
ملاک های زیباییت را تغییر بده
زیبایی ظاهری هر فرد همانیست که
خداوند در وجودش قرار داده
زیبایی ظاهر زمانی به چشم خواهد آمد
که تو قلب پاکی داشته باشی این حرف
شعار نیست هرگز
آنوقت همه تو را زیبا خواهند دید
❣دختر زیبای سرزمین من
از صمیم قلب برایت آرزو میکنم زیبایی
حقیقی گم شده ات را دوباره پیدا کنی!
شعله هاي آتش را ميبينم که بر در خانه گرفته
و نيمي از آن را سوزانده و همچنان بالا ميرود.
خدا کند اهل خانه بيرون رفته باشند.
خدا کند کسي پشت در نباشد.
.
خدا کند زود از شعله ي آتش با خبر شوند
و بچه ها را نجات دهند.
تو مےتوانے روسرے نصفہ نیمہ ات را هے بردارے و دوباره بزارے………..
.
مےتوانے گاهے بادبزنش کنے …..مےتوانے مانتوے سفید کوتاه نازک چسبان بپوشے تا گرمت نشود….
.
فرض کن اینہا بلد نیستند مثل تو باشند…….
.
فرض کن اینہا عادت کرده اند بہ این پارچہ ے سیاه در این گرما……
.
فرض کن گرمشان نمےشود…. فرض کن تو روشنفکرے و اینہا اُمُّل…
.
.
.
آخر تو چہ مےدانے چادر ترنم عطر یاس در فضاے غبار آلود دنیاست……
.
آخر تو چہ مےدانے حجاب خنکا و زیبایے بہ وجود هر دختر مےنشاند…..
.
تو مےتوانے خوش باشے بہ عرق نکردن در دنیا…………
.
خنکاے بہشت گوارایتان دختران با حجاب!…..
روز شهادت حضرت زهرا (س) یکی خدمت آیت الله بهجت عرض کرد : آقا تسلیت میگم ، به حضرت زهرا سلام الله علیها سیلی زدند.
آیت الله بهجت فرمودند: الان هم به حضرت زهرا سلام الله علیها سیلی می زنند.
عرض کردند: الان چطور به حضرت سیلی می زنند؟
آیت الله بهجت فرمودند: هر دختر شیعه با بی حجابیش یک سیلی به صورت حضرت زهرا سلام الله می زند!
دوستم بهم گفت : دنبال چی می گردی؟ چادرت؟! کجا می خواهی بری؟
گفتم :سر خیابان تا جزوه ات را واسه خودم فتوکپی بزنم.
گفت: خب چند قدم که بیشتر نیست زود می آیی. چادر نمیخواهد !
(و خنده ای از شیطنت بر لبهایش نقش بست )
به یاد پوشش خودش افتادم ... گفتم: ( مثل همان دلیل خودت ) چطور تو برای رفتنِ همین مسیر خودت رو آرایش می کنی!!؟ چه فرقی دارد، اونم که چند قدم بیشتر نیست؟
گفت: ( با یک گل که بهار نمی شود) آیا با این رفتار ما (محجبه بودن) واقعاً جامعه از فساد ایمن می شود؟ به نظرم وقتی این همه بی حجاب تر از من و تو هستن، حجاب داشتن من یا تو چه فایده ای دارد؟ اگر قرار است کسی از بی حجابی من منحرف شود و به دامن گناه بیفتد، به فرض که من رعایت کنم، آنقدر بی حجاب هست که باز هم دیگران را به گناه بیندازند! پس چه فرقی می کند من با حجاب باشم یا بی حجاب؟ اگر من مثل تو با حجاب شوم یا تو مثل من شوی فرقی برای جامعه ای با این جمعیت و این بزرگی ندارد.
یک داستان جالب بخاطرم آمد، برایش تعریف کردم:
گنجشکی باعجله و تمام توان به آتش نزدیک میشد و برمیگشت!
پرسیدند: چه میکنی؟
گفت:در این نزدیکی چشمه آبی هست ... نوک خود را پر از آب میکنم وآن را روی آتش میریزم.
گفتند: حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است!! و این آب فایده ای ندارد.
گفت: شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که از من پرسیده شود:
زمانی که دوستت در آتش میسوخت تو چه کردی؟
پاسخ میدهم : هر آنچه از من بر می آمد ...انجام دادم ...
و این پاسخی است که در روز قیامت به خداوند خواهم داد... دیگر قانع شد و با هم به دنبال چادرم گشتیم .
بـــآنــــــــــو
مـَــبـَـادا رنــگ بــه رنــگ هـــآی دنــیــآ
ســیــآهــی چــآدرت را از چـــشــمــت بــیــَـنــدازد . . .
هــَـر وقـت دلــت را زدنــد
از تــیــرگــی چــآدرت . . .
سـیــآهـــی کـَــعــــبــه را بــه یــــآد بــیــآور
کــه هـَـمــرنــگ تــوست . . .
از چادری که سرش بود خوششون نمی اومد
بهش گفتن ؛ چادری ها بو می دهند
دلش شکست
تا خانه پیاده رفت
سر نماز به سجده که افتاد یادش آمد
راست می گفتند
چادری ها بو می دهند؛ بوی خاک
1400 سال است که چادر بوی خاک می دهد
لبخند زد
از بوی خاک چادرش راضی بود
السلام علیک یا فاطمه الزهرا